Swallow the Sun - Emerald Forest and the Blackbird
Swallow the Sun
01. Emerald Forest and the Blackbird
جنگل زمرد و پرنده سیاه
My Child, I will bury you on the highest hill
کودک من، تو را بر فراز بلندترین تپه ها دفن خواهم کرد
beside the tallest tree where winter will cover you
در کنار بلند ترین درخت، جایی که زمستان تو را خواهد پوشاند
and build the biggest castle.
و بزرگترین قلعه را خواهد ساخت
There I will bury you, from the arms of your mother.
آنجا تو را دفن میکنم، دور از آغوش مادرت
Soon the angels will carry you over the edge of the world,
به زودی فرشتگان تو را بر فراز مرز های جهان با خود خواهند برد
lead you through the deepest forest,
و درون عمیق ترین جنگل ها پیش خواهند برد
away from sickness, into the light.
دور از بیماری ها، به سوی نور
Sleep my child, lay down your head and leave this pain,
بخواب کودک من، سرت را زمین بگذار و این درد را رها کن
I'll read your these last pages of the tale.
من این آخرین برگ های داستان را برایت می خوانم
To endless morning I'm cursed from here on;
از اینجا تا به صبح بی انتها نفرین گشته ام
you will be taken, I was meant to stay...
تو بُرده خواهی شد ... و من ماندنی ام...
The Emerald Forest was quiet
جنگل زمرد ساکت بود
and the deep green of the diamond leaves
was glimmering in the sky high tree tops
و سبزی عمیق برگ های الماس بر فراز درختان سر به فلک کشیده سوسو میزد
on the gentle wind, tall as the mountains in the east.
بر باد های لطیف، بلند همچو کوه های شرق
Echoes of the steps of giants
were fading like the beat of your weak heart.
پژواک گام های دیوان همچو تپش های قلب ضعیفت محو میشدند
Shades of night welcome you with a twisted smile.
Slowly with every tiny breath.
همراه با هر تنفس کوچک، تیرگی های شب با لبخندی به استقبالت می آمدند
Hold my hand tight, nothing will hurt you here.
دست مرا سفت بگیر، هیچ چیز در این جا به تو آسیبی نمیزند
You are almost home my little angel, I will lead you through.
تو تقریبا به خانه رسیدی فرشته کوچک من
من تو را به داخل راهنمایی میکنم
Night creatures, unicorns and white owls,
موجودات شب، تک شاخ ها، جغد های سفید
treasures hidden in the emerald glow.
گنجینه های مخفی در تابش زمرد
Green light on the white altar and the black throne,
نور سبز روی محراب و تخت سیاه
choirs of ancients blessing your passage to the world below.
هم سرایان باستان راه تو را به جهان پیش رو تقدیس میکنند
The path through the woods was getting narrow
راه میان بیشه باریک میشد
and the aisle of trees shaded the last light of the moon.
و راهرو درختان، آخرین نور ماه را تاریک گرداندند
But the light from the candles on the bridge across the water
اما نور شمع های پل روی آب...
lit the way from emerald steps, marking our trail deeper.
راه را از قدم های زمرد روشن کرده و رد پای ما را عمیق تر جلوه دادند
This is the frontier as far as I can pass,
اینجا سرحد فاصله ای ایست که میتوانم طی کنم
but the calling of the Blackbird will lead you on from here.
اما از اینجا به بعد ندای پرنده سیاه تو را هدایت خواهد کرد
Every tear will turn to an emerald in this forest,
در این جنگل هر دانه اشک به زمردی بدل خواهد شد
and this is where it ends, the cry turns to laughter, my son.
و این، جاییست که ختم میشود. گریه به خنده مبدل میشود.
You will be taken, I was meant to stay, my loved one.
تو بُرده خواهی شد و من محکوم به ماندنم
ای محبوب من...